عمل گوی باز، کار گوی باز، گوی باختن، بازی کردن با گوی: پس از چه رسد سرفرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا، اسدی، در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند، (تاریخ قم ص 248)
عمل گوی باز، کار گوی باز، گوی باختن، بازی کردن با گوی: پس از چه رسد سرفرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا، اسدی، در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند، (تاریخ قم ص 248)
که گوی بازد، که با گوی بازی کند، شخصی که چوگان و گوی بازی کند، (از برهان قاطع)، بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام روز نوزدهم از ماههای فلکی، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام)
که گوی بازد، که با گوی بازی کند، شخصی که چوگان و گوی بازی کند، (از برهان قاطع)، بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام روز نوزدهم از ماههای فلکی، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام)